"غم زمانه خورم يا �راق يار کشم
بطاقتي که ندارم کدام بار کشم ؟
نه قوتي که توانم کناره جستن از او
نه قدرتيکه به شوخيش در کنار کشم
نه دست صبر که در آستين عقل برم
نه پاي عقل که در دامن �رار کشم
زدوستان بج�ا سير گشت مردي نيست
ج�اي دوست زنم ورنه مردوار کشم
چو ميتوان بصبوري کشيد جور عدو
چرا صبور نباشم که جور يار کشم ؟
شرابخورده ساقي ز جام صا�ي وصل
ضرورتست که درد سر خمار کشم
گلي چو روي تو گر در چمن بدست آيد
کمينه ديده سعديش پيش خار کشم.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home