وقتي اومدند هواي بهارو از توي ØÙŠØ§Ø· با خودشون آوردند Ùˆ بعد رÙ�تنشون کلي دلم گرÙ�ت ... نشستم Ùˆ يه دل نيمه سير گريه کردم.Ø·Ù�Ù„Ú©ÙŠ مامان Ùˆ بابام Ø¡ مراعات ØØ§Ù„ اونها رو کردم تازه!!!!
چقدر زود گذشت... مثل خوابهاي اين چند شبم بود شايد. شايدم تعبير اونها....
آيا باز هم مي تونم ببينمشون؟؟ ايا Ù�رصت ديگري هم هست ØŸ آيا باز هم مي تونيم بشينيم دور همو بخنديم؟ به روزهاي خوب گذشتهء به شيريني Ù„ØØ¸Ù‡ هاي همراهيمانء به من!!!....
خدا ØÙ�ظشون کنه .... خدا دوستي هامنو هم ØÙ�ظ کنه ... خدا جمعمونو ØÙ�ظ کنه ... هر کجا Ùˆ هر گوشه دنيا Ú©Ù‡ باشيم دلهامونو کنار هم Ù†Ú¯Ù‡ داره ....
کاش پام اينطوري نشده بود ... کاش باز هم �رصتي دست بده ....
من Ú©Ù‡ باهاشون Ø®Ø¯Ø§ØØ§Ù�ظي نکردم... شايدم اصلاً اين کارو نکردم. Ù…Ú¯Ù‡ آدم مي تونه با تکه هاي قلب خودش Ø®Ø¯Ø§ØØ§Ù�ظي کنه؟؟؟؟؟
0 Comments:
Post a Comment
<< Home